loading...
قرآن
هانیه بازدید : 36 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اعجاز قرآن در قانون گذاری

قانون

آیین اسلام از نخستین روز، از ویژگیهایى برخوردار بود كه هیچ یك از آنها در دیگر آیینهاى آسمانى دیده نمى شود. اسلام به صورت یك آیین جهانى به بشر عرضه شد و براى نفوذ خود هیچ حدّ و مرز جغرافیایى و نژاد خاصّى را نشناخت .

اسلام ، تنها آیین راز و نیاز، دعا و استغاثه نیست ، بلكه رسالت خود را در متن اجتماع قرار داده و به تمام نقاط و جوانب زندگى بشر چشم انداخته است و درباره همه شؤ ون زندگى او نظر داده و هیچ موضوعى از دایره تشریع آن بیرون نمانده است .

عظمت قوانین اسلام در صورتى بخوبى جلوه مى كند كه بدانیم در روز درخشش ستاره اسلام ، انحطاط فرهنـگـى و اخلاقى ، سایه شوم خود را بر سر ملتهاى جهان بخصوص ‍ ملّت شبه جزیره عربستان افكنده بود و بر مردم این سرزمین جز وحشیـگـرى و قانون جنـگـل چـیز دیـگـرى حكومت نمى كرد. قلوب و افكار آنان به جاى توجّه به كسب و كار، به یغماگـرى تمایل داشت و به بهانه هاى واهى و پوچ ، آتش جنگ میان آنان شعله ور مى شد. از هیچ عمل زشتى خوددارى نكرده ، باكمال بى رحمى دختران خود را زنده به گور مى كردند.

قرآن در محیطى نازل شد كه نه قاضى و داورى وجود داشت ، نه محكمه و دادگاه ، بلكه گره خصومتها تنها با زور سرنیزه گشوده مى شد. در سراسر منطقه حجاز جز چند كاهن كه دور از اجتماع مى زیستند و گـاهى نزاع را با افكار كاهنانه خود حل مى كردند، كس دیگرى براى حل دعاوى نبود و اگر ستمگر و زورمندى دسترنج روزانه فرد ناتوانى را مى گرفت ، هیچ مرجع صالحى نبود كه حق او را بازستاند.

امتیازات قوانین اسلام

براى آگاهى بیشتر از اهمیت قوانین اسلام ، لازم است از مشخصات و امتیازات آن بیش از پیش آگاه گـردیم . در اینجا به منظور رعایت اختصار فقط به پنج امتیاز اشاره مى كنیم و در مورد بقیه امتیازات قوانین اسلام شما را به كتب مفصل ارجاع مى دهیم .

هانیه بازدید : 23 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

شهر اساطیری ارم، اعجاز قرآن

شهر ارم

مقدمه:

یکی از ابعاد اعجاز قرآن، غیبگویی قرآن است که از آن با عنوان "اعجاز غیبی" یاد می شود.

اعجاز غیبی قرآن ‏هم مربوط به اخباری است که پرده از زندگى و سرنوشت اقوام و پیامبران پیشین برداشته و هم مربوط به  وقایعی است که در آینده جهان رخ داده و خواهد داد.

قرآن به جنبه خارق العادگی این اخبار غیبی نیز تحدی نموده است:

تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ(هود/49)

اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‌دانستید! بنابر این، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است!

 

با تقدیم این مقدمه کوتاه، اینک به سراغ نمونه ای از اعجاز غیبی قرآن درباره قوم عاد و شهر افسانه ای "ارم" می رویم:

 در آیاتی از سوره مبارکه فجر می خوانیم:

«الم تر كیف فعل ربّك بعاد * ارم ذات العماد * التى لم یخلق مثلها فى البلاد» (فجر/8- 6) «آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چه کرد (در) ارم شهری با ستونهای بر افراشته که مانند آن در شهرها آفریده نشده است».

کاوشگران در کتابخانه ی شهر « البا» لیستی از تمام شهرهایی را که این شهر با آنها داد و ستد ورابطه ی تجاری داشت، پیدا نمودند. شگفت اینکه در این لیست نام شهر « ارم» به چشم می خورد. مردم «البا» با مردم «ارم» روابط تجاری داشته اند

عادیان کیستند؟

قوم عاد بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام، نخستین امتی بودند که پس از حضرت نوح(ع) در منطقه ی « هلال بارور » مستقر شدند و آنان ساکنان سرزمین احقاف: « دهناء، ییبرین، یمامه، و حضرموت » بودند. آنان چون به حضرت هود (ع) ایمان نیاوردند ، خداوند هفت سال باران را از ایشان بگرفت و به قحط و خشکسالی شدید دچار شدند.( ده سال کاوش باستان شناسانه در عربستان، گزاره از مجله ی L"OEIL  [چشم] ، چاپ سویس، شماره ی380 ،مارس 1987 [فروردین 1367 ، خ. ه . نوشته ی ژرار دوژرژ    Gerard Degeorge)

قوم عاد بر دو قبیله اطلاق می شود:

1.عاد پیش از تاریخ(عاد اول):

قرآن از ایشان به عاد "نخستین" تعبیر کرده است: وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى(النجم/50)(و آیا به انسان نرسیده است که در کتب انبیای پیشین آمده) که خداوند قوم «عاد نخستین» را هلاک کرد؟!

این قوم که تمدنی با شکوه، فاخر و پیشرفته داشتند، "مردمی بوده اند که در احقاف زندگی می کردند و احقاف که جمع حقف (شن زار و ناهموار) است و در کتاب عزیز خدا نامش آمده، بیابانی بوده بین عمان و سرزمین مهره (واقع در یمن) و بعضی گفته اند: بیابان شنزار ساحلی بوده بین عمان و حضر موت و مجاور سرزمین ساحلی شجر."( ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 ، علامه طباطبایی)

2.عاد پس از تاریخ(عاد ثانی):

«عاد دوم» یا « ثمودیان» به پیامبری حضرت صالح (ع) بودند که در کلان شهری در حدود سیصد فرسنگی مدینه ی منوره می زیستند.( کتاب « حج البیت » نوشته ی مرحوم آیت الله  حاج شیخ محمد جواد آیـت اللهی)

 

"ارم" چیست؟

در لغتنامه دهخدا آمده: "زمخشری گوید ارم بلادی است که اسکندریه در آن واقع است و دیگران گفته اند "ارم ذات المعاد التی لم یخلق مثلها فی البلاد" (قرآن 7/89) در یمن است بین حضرموت و صنعاء و آن بنای شدادبن عاد است."

برخى از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌اى مى‌دانند كه شداد‌ بن عاد با جمع‌آورى جواهرات، سنگ‌هاى قیمتى و‌... در طول سیصد‌سال و با مشكلات فراوان بنا كرد; ولى هرگز نتوانست از آن بهره‌اى ببرد.( معجم‌البلدان، ج1، ص155)

بعضى ارم را نام شخص یا قبیله منسوب به او دانسته‏اند: «ارم بن سام یا ارم بن معد بن سام» كه جد اعلاى عاد بوده است. بیشتر مفسرین و مورخین، ارم را نام مكان گرفته‏اند. تأنیث كلمه ارم و توصیف و اضافه آن به ذات العماد، اسم مكان بودن آن را تأیید مى‏كند .( پرتوی از قرآن، جلد 4، سید محمود طالقانی)‏

 

کشف شهر ارم، نشان دهنده اعجاز قرآن

پروفسور گری میل، نویسنده غربی تازه مسلمان در کتاب" قرآن؛ کتابی شگفت انگیز" درباره شهر با شکوه" ارم" چنین می‌نویسد: این شهر در تاریخ باستان شناخته شده نبود و به نظر تاریخ نگاران چنین شهری وجود نداشت.اما در دسامبر 1978، نشریه ی «جغرافیای ملی» اطلاعات جالبی را ارائه داد که در آن به حفاری شهر «البا» در سوریه در سال 1973 اشاره شده بود. قدمت این شهر آنگونه که کشف گردید به چهل و سه قرن پیش باز می گشت اما این شگفت انگیزترین بخش این واقعه نیست. کاوشگران در کتابخانه ی شهر «البا» لیستی از تمام شهرهایی را که این شهر با آنها داد و ستد و رابطه ی تجاری داشت، پیدا نمودند. شگفت اینکه در این لیست نام شهر «ارم» به چشم می خورد. مردم «البا» با مردم «ارم» روابط تجاری داشته اند."

برخى از گزارش‌ها، ارم را همان شهر افسانه‌اى مى‌دانند كه شداد‌ بن عاد با جمع‌آورى جواهرات، سنگ‌هاى قیمتى و‌... در طول سیصد‌سال و با مشكلات فراوان بنا كرد; ولى هرگز نتوانست از آن بهره‌اى ببرد

چندی پیش نیز پایگاه خبری "الحوار" چنین نوشت: 

«محل دقیق شهر تاریخی «ارم» قرن‌ها نامعلوم بود. اما در سال 1998 میلادی این شهر در منطقه «شصرفی» در صحرای «ظفار» در کشور عمان کشف شد. این شهر تاریخی در 150 کیلومتری شمال شهر «صلاله» و 80 کیلومتری شهر «ثمریت» قرار دارد.»(به نقل از شیعه نیوز، کد خبر،: ۱۷۲۲۹، تاریخ انتشار: 1389.2.13)

افزون بر یافته های جدید در کتاب «آثار البلاد و اخبار العباد»، نوشته : زكریا بن محمد بن محمود قزوینی، که‏ یکی از متون مهم تاریخی و جغرافیایی قرن نخست هجری به شمار می رود شواهدی مبنی بر کشف این شهر کهن از زبان عبداللّه بن قلابه نقل شده که به اساطیری شبیه است که ریشه اى از واقعیت داشته اما پیرامون آن شاخ و برگهاى زیادى تنیده شده است.

هانیه بازدید : 21 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اعجاز سقوط ستاره در سیاه چال

اشاره:

پیرامون اعجاز علمی قرآن سخن می گفتیم، در این نوشتار با اشاره به یافته های اخیر علم نجوم، پرده ای دیگر از ابعاد اعجازگر این کتاب شریف آسمانی گشوده خواهد شد.

 

 

در قرآن کریم می خوانیم: و النجم اذا هوی(1)

« سوگند به ستاره وقتی که از بالا به گودال فرو می افتد (یا فرو می ریزد)».

 

«هَوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است. «هُویّ»: بمعنی: فرو افتادن یا فرو ریختن از بالای زمین یا از روی زمین به درون زمین است. یعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غیره. (2)

نکته آیه "فرو افتادن یا فرو ریختن ستاره در چاله" است:

star

وقـتی ستاره ای خیلی بزرگ باشد، (بیش از 100000 برابر زمین باشد) نیروی جاذبه و فـشار در ستاره نوترونی آنقـدر زیاد می شود که نـوترونها تحت فـشـار خرد می شوند و ماده در هم می شود و به چاله تبدیل می شوند. (نوترون ذره بدون بار الکتریکی است که جرم آن تقریباً مساوی پروتون است و در کلیه هـسته های اتمی بجز هسته هیدروژن وجود دارد).

 

چاله ها چنان نیروی جاذبه قـوی دارند که حتی نور نـیـز نمی تواند آنهـا را ترک کند. به این خاطر دیده نمی شوند و چاله

سـیاه (سیاه چاله) نامیده شده اند، (آدم می تواند آنها را هنگامی که گاز مارپیچ (به شکل تصویر) به درون آنها سقوط می کند آنها را ببیند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پردرخشش زیادی از خود ایجاد می کند). این چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فـرو می برند. و به این شکل به تعبیر قـرآن ستاره در چاله سقوط می کند.

علت اینکه قرآن «مکیده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسـط چاله سـیاه» را «فرو افتادن ستاره در گودال» تعبیر کرده این است که سمت فرو افتادن (یعنی سمت پائین) سمت کشش نیروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نیرویِ جاذبه چاله سیاه کشیده می شود نیز همان سمت پائین می شود. به این دلیل «مکیده شدن ستاره» توسط چاله سیاه را «فرو افتادن یا فرو ریختن ستاره  در چاله» نامیده است(3)

__________________

1. نجم/1

2. («خُرُور» بمعنی: فرو افتادن با سر یا پیشانی است ـ «حَطّ» بمعنی: فرود آمدن یا فرود آوردن یا فرو نهادن است (مانند فرود آمدن هواپیما و پرنده) ـ «هُبُوط» بمعنی: دچار اشکال و ایراد شدن و از بالا به زمین فرو افتادن یا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از این واژه برای فرود آمدن هواپیما استفاده می کنند. برای بیان فرود آمدن هواپیما میبایست از جمله از واژه حَطّ استفاده شود) ـ « سقوط» بمعنی: فرو افتادن چیز بدرد نخور یا چیزِ بحال خود رها و ول  می شود است. مانند: سرنگون شدن یک رژیم بدرد نخور یا میوه خراب شده ـ نزول بمعنی: پائین آمدن است ـ و اِنهیار بمعنی: فرو ریختن ناشی از پوکی است).

هانیه بازدید : 11 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

 وسعت معارف قرآن:

قرآن و کرامت

قرآن از نظر تنوّع و وسعت معارف، دشتى پهن و گسترده دارد كه موضوعات فراوان را در خود جاى داده، و گر چه، كتاب هدایت است چنان كه در آغاز قرآن آمده: «ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»؛ این است كتابى كه در حقّانیت آن هیچ تردیدى نیست و مایه هدایت تقواپیشگان است (بقره (2): 2)، در قلمرو تربیت به موضوعات فراوانى پرداخته و معارف بى‏مثالى را در خداشناسى، پیامبرشناسى، عدل، امامت، انسان‏شناسى، روح، جن، ملك و ابلیس، فلكیات و زمین و مباحث علمى آن‏ها، تاریخ گذشتگان و سرنوشت آن‏ها، مباحث حكومت و سیاست، قضا و قدر، عبادات، معاملات، حدود و قضا، برزخ و قیامت، معاد و ... بیان كرده است. (راوندى، 1409: 1006) نظام ارزشى قرآن كه صدها اصل اخلاقى و نظام حقوقى مربوط به حیات فردى، اجتماعى، و اقتصادى را فرا مى‏گیرد كه هر یك نیز شامل ده‏ها باب از ابواب فقهى است، در قرآن، هر یك از آن‏ها با توجّه به تدریجى بودن نزول آن در بیست‏و سه سال، چشمگیر و بى‏مانند است.

هانیه بازدید : 25 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

خردمندانه بودن مطالب قرآن:

 

از دیگر ویژگى‏هاى قرآن كه آن را بى‏همتا و معجزه همه عصرها كرده، آن است كه اگر در همه حوزه‏ها و موضوعات مذكور، با آن تنوّع و گستره وارد شده، در هر یك خردمندانه، مطالبى را در خور مخاطب خود بیان داشته كه هیچ یك از آن‏ها مورد خرده‏گیرى اهل نظر و تحقیق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصّصى، وقتى از منظر علم و آگاهى خود بر قرآن مى‏نگرد، آن را كامل و جدید مى‏یابد و به ستایش آن مبادرت مى‏كند؛ زیرا آن را براى خود، معلّم و هدایت‏بخش مى‏داند.

مطالب قرآن، نه تنها در چرخه زمان، كهنه نمى‏شود (مجلسى، 1403: 89/182)، بلكه هر روز نكاتى جدیدتر و ارزشمندتر از آن كشف شده است؛ زیرا قرآن مطالب، خود را بر اساس فطرت سلیم و منطبق بر اندیشه‏هاى عقلى و خردورزى بیان كرده؛ آن جا كه مى‏گوید:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللّه‏ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّه‏ِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ، روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار كن. این فطرتى است كه خداوند انسان‏ها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست. (روم (30): 30)

این كه قـرآن شریف، به فـصـاحت معروف، و این اعجاز بین دیگر معجزه‏ها مشهور آفاق شد، براى این بود كه در صدر اوّل، اعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراك كردند

به نمونه‏هایى كوتاه از مطالب قرآن اشاره مى‏شود:

 

در منطق قرآن، خدا ذاتى واحد و بى‏نیاز: «قُلْ هُوَ اللّه‏ُ أَحَدٌ * اللّه‏ُ الصَّمَدُ» (توحید (112): 1 و 2)، داراى همه كمالات و پیراسته از همه نقایص: «لِلّهِ الاْءَسْماءُ الْحُسْنَى» (اعراف (7): 180) خالق هستى: «أَفِی اللّه‏ِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالاْءَرْضِ» (ابراهیم (14): 10)، آرام‏بخش دل‏ها: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّه‏ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستایش همه موجودات: «وَ إِن مِن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(اسراء (17): 44) و ... انسان از منظر قرآن، از خدا نشأت گرفته، به سوى او بازمى‏گردد: «إِنَّا لِلّهِ و إِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»(بقره (2): 156)، خدا نزدیك و همه‏جا محضر او است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق (50): 16)، گرامى‏ترین انسان، با تقواترین است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّه‏ِ أَتْقَاكُمْ.»(حجرات (49): 13) خلقت انسان و كرانه‏هاى وجود، ساحت‏هاى جهنّم و روح او، اختیار و سرنوشت او، زندگى هدفمند، شرافت و توانمندى خلافت الاهى او، از دیگر موضوعاتى است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصیل هر یك را مى‏باید از تفاسیر، به ویژه تفاسیر موضوعى قرآن دریافت. (مكارم، 1375: 1)

در كنار معارف بى‏مانند و بلند قرآن، متن آن چنان ساختارى دارد كه وجوه و معانى چندگانه را مطابق پیشرفت زمانه بر مى‏تابد كه در هر روزگارى هر مفسّرى بتواند با تأمّلى جدید، نكاتى نو از آن را دریابد؛ زیرا پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است:

القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه على احسن الوجوه، قرآن رام و داراى وجوه است؛ آن را بر بهترین وجه حمل كنید (طبرسى، 1365: 1/40)؛

قرآن

یعنى قرآن در برابر حاملش مطیع است؛ حاملى كه از نگاه خود، قرآن را تفسیر مى‏كند. در این خصوص، امام خمینى مى‏فرماید: این كه قرآن شریف، به فصاحت معروف، و این اعجاز بین دیگر معجزه‏ها مشهور آفاق شد، براى این بود كه در صدر اوّل، اعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراك كردند (خمینى، 1372: 263) ... ، و قرآن شریف، به‏ قدرى جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است كه عقول اهل معرفت در آن حیران مى‏ماند و این اعجاز بزرگ این صحیفه نورانى آسمانى است. (همان)

روشن است كه اعجاز در محتواى قرآن، براى اهل خرد و انصاف، با تدبّر در آن روشن مى‏شود؛ امّا آنان كه در عناد كفر و لجاجت به ‏سر برده‏اند و مى‏برند، همچنان در برابر عظمت قرآن، به انكار آن پرداخته و به فكر مبارزه با آن بوده‏اند و هستند. قرآن از این برخورد نادرست آن‏ها یاد مى‏كند و مى‏فرماید: وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَاإِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْءَوَّلِینَ، و هنگامى كه آیات ما بر آن‏ها خوانده مى‏شود، مى‏گویند: شنیدیم [چیز مهمى نیست]. ما هم اگر بخواهیم، مثل آن را مى‏گوییم و این‏ها افسانه‏هاى پیشینیان است. (انفال (8): 31)

آیه پیش‏گفته، عملكرد مشركان را باز مى‏گوید كه نه داراى سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانه‏جویى بودند و این سخن را درباره قرآن كه افسانه است، در حالى مى‏گفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولى در عمل ناتوان شدند. آن‏ها به خوبى دریافته بودند كه بر معارضه توانایى ندارند؛ ولى از روى تعصّب مى‏گفتند: «این آیات از نظر محتوا، مهم نیستند. ما هم مى‏توانیم به مانند آن را بیاوریم؛ ولى هیچ گاه نیاوردند

هانیه بازدید : 30 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اعجاز بیانى قرآن

 

اعجاز بیانی قرآن

اعجاز بیانى بیشتر‏ به جنبه‏هاى لفظى و عبارات به كار رفته و ظرافت‏ها ونكته‏هاى بلاغى نظر دارد، گر چه در این نكته‏ها و ظرافت‏ها در معنا و محتوا نقش‏اصلى را ایفا مى‏كند.

اعجاز بیانى قرآن را مى‏توان در پنج ‏بخش خلاصه نمود:

 

الف- گزینش كلمات

 

انتخاب كلمات و واژه‏هاى به كار رفته در جملات و عبارت‏هاى قرآنى كاملا حساب شده است.به گونه‏اى كه اگر كلمه‏اى را از جاى خود برداشته، خواسته باشیم‏كلمه دیگرى را جاى گزین آن كنیم كه تمامى ویژگى‏هاى موضع كلمه اصل را ایفا كند، یافت نخواهد شد، زیرا گزینش واژه‏هاى قرآنى به گونه‏اى انجام شده كه اولا، تناسب آواى حروف كلمات هم ردیف آن رعایت گردیده، آخرین حرف از هر كلمه ‏پیشین با اولین حرف از كلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است، تا بدین سبب ‏تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیا، تناسب معنوى كلمات با یك دیگررعایت ‏شده تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید.به علاوه، مساله ‏فصاحت كلمات طبق شرایطى كه در علم‏ «معانى بیان‏» قید كرده‏اند كاملا لحاظ شده است.كه این رعایت‏هاى سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگى‏هاى هر كلمه ‏انجام گرفته است.در مجموع هر یك از واژه‏ها در جاى گاه مخصوص خود به گونه‏اى ‏قرار گرفته است كه قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.

ابن عطیه در این باره گوید:«و كتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بهالسان العرب على لفظة فى ان یوجد احسن منها لم توجد 1، هر گاه واژه‏اى از قرآن رااز جاى خود برداشته و تمامى زبان عرب را گردیده تا واژه‏اى مناسب‏تر پیدا شود، یافت نمى‏شود».

ابو سلیمان بستى گوید: «اعلم ان عمود هذه البلاغة التى تجمع له‏هذه الصفات، هو وضع كل نوع من الالفاظ التى تشتمل علیها فصول الكلام، موضعه‏ الاخص الاشكل به، الذى اذا ابدل مكانه غیره جاء منه اما تبدل المعنى الذى یكون‏ منه فساد الكلام، و اما ذهاب الرونق الذى یكون معه سقوط البلاغة...2 ، بدان كه پایه‏ اصلى بلاغت قرآن كه صفات یاد شده را در خود گرد آورده، بر این اساس است كه‏هر نوع لفظى را-كه ویژگى‏هاى یاد شده در آن فراهم است-درست ‏به جاى خود به كار برده كه مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است ‏به گونه‏اى كه اگر به جاى آن، كلمه دیگرى را به كار برند، یا معنا به كلى تغییر مى‏كند و موجب تباهى مقصود مى‏گردد، یا آن كه رونق و جلوه خود را از دست مى‏دهد و از درجه بلاغت مطلوب ‏ساقط مى‏گردد».

انتخاب كلمات و واژه‏هاى به كار رفته در جملات و عبارت‏هاى قرآنى كاملا حساب شده است.به گونه‏اى كه اگر كلـمه‏اى را از جـاى خـود برداشته، خواسته باشیم ‏كلمه دیگرى را جاى گزین آن كنیم كه تمامى ویژگى‏هاى موضع كلمه اصل را ایفا كند، یافت نخواهد شد

شیخ عبد القاهر جرجانى گوید: «فلم یجدوا فى الجمیع كلمة ینبوبها مكانها، و لفظة ینكر شانها او یرى ان غیرها اصلح هناك او اشبه او احرى او اخلق، بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور3 ، ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش كلمات قرآنى، كاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز كلمه‏اى ‏را نیافتند كه متناسب جاى خود نباشد، یا واژه‏اى را كه در جایى بى‏گانه قرارگرفته باشد، یا كلمه دیگرى شایسته‏تر یا مناسب‏تر یا سزاوارتر باشد.بلكه آن را باچنان انسجام و دقت نظمى یافتند كه مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان ‏گردیده است‏».

این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت، كه گزینش و چینش كلمات قرآن رادر حد اعجاز ستوده‏اند، فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش كلمات، به دو شرط اصلى بستگى دارد كه وجود آن‏ها در افراد عادى-عادتا-غیر ممكن‏است:اول، احاطه كامل بر ویژگى‏هاى لغت ‏به طور گسترده و فراگیر، كه ویژگى هركلمه بخصوصى را در سر تا سر لغت ‏بداند و بتواند به درستى در جاى مناسب خودبه كار برد.شرط دوم، حضور ذهنى بالفعل، تا در موقع كار برد واژه‏ها، آن كلمات مدنظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمى نگردد، حصول این دوشرط در افراد معمولى غیر ممكن به نظر مى‏رسد.

ابو سلیمان بستى در این زمینه به خوبى سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را دررساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است. گوید:«دانش بشر، امكان احاطه به ‏تمامى ویژگى‏هاى لغت را ندارد، علاوه كه حضور ذهنى چیزى نیست كه همیشه ‏رفیق با وفاى انسان باشد».

در این باره مثال‏هاى چندى مى‏آورد از جمله از«نضر بن‏شمیل‏»-یكى از ادباى بزرگ عرب-نقل مى‏كند كه در مجلس‏«مامون-خلیفه‏عباسى‏»حضور یافت، مامون به او گفت:«اجلس، بنشین‏»نضر گفت:اى‏امیر مؤمنان!من نلمیده‏ام تا جلوس نمایم‏«ما انا بمضطجع فاجلس‏».مامون پرسید چگونه است؟ گفت:به كسى كه ایستاده است مى‏گویند«اقعد»و به كسى كه لمیده ‏است مى‏گویند«اجلس‏».زیرا«قعود»در مقابل‏«قیام‏»است و«جلوس‏»در مقابل‏«اضطجاع‏». مامون از این اشتباه و نا آگاهى خود خجل شد و دستور جایزه داد.4

اعجاز بیانی قرآن

معروف‏ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است: وَلَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ،5 در اجراى قانون قصاص، تضمین حیات شده است، اى‏صاحب خردان، باشد كه[در رفتار خود]پروا را پیشه خود كنید».

عرب را عادت بر این بود كه براى سهولت در حفظ قوانین مدنى و اجتماعى وكیفرى خود، آن‏ها را در قالب جمله‏هاى كوتاه و ظریف و ادبى در مى‏آوردند، زیرادر آن زمان كتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود، آن چه داشتند در سینه‏ها نگاه‏ مى‏داشتند.از این ‏رو براى تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن، از شیوه‏هاى ادبى ‏كمك مى‏گرفتند و ادبا و فصحاى عرب در كنار قانون دانان و حكمایشان گرد مى‏آمدند.

براى تنظیم قانون قصاص از فصحاى برجسته خود كمك گرفته تا كوتاه‏ترین وشیواترین جمله را بسازند و پس از كنكاش و نشست و برخواست‏ها بر تنظیم ‏عبارت‏«القتل انفى للقتل‏»اتفاق نظر دادند.یعنى كشتن قاتل بهترین باز دارنده است ‏از ارتكاب جنایت قتل. ولى در این انتخاب از چند نكته غفلت ورزیدند.اول، آن كه‏هیچ چیزى خود را نفى نمى‏كند و از لحاظ ادبى اشتباه بزرگى مرتكب شدند كه قتل‏را نافى قتل شمردند، زیرا قتل نافى را در عبارت یاد شده مطلق آورده‏اند، درصورتى كه قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافى قتل خواهد بود.عرب از این ‏نكته غفلت ورزید با آن كه خود واضع واژه‏«قصاص‏»كه به همین معنا است‏ بود.

ولى قرآن از این نكته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جاى خود به كار برد.

جلال الدین سیوطى تا بیست وجه در تـرجیـح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشرى عبارت یاد شده را به شدت نكوهش كرده و از غفلت عرب در ساختن‏ یك چنین جمله پراشكال تعجب كرده است، همان گونه كه خود عرب در موقع نزول ‏آیه قصاص و پى بردن به اشتباهات خود در ساخـتـن جـمـلـه‏اى در همـیـن معنا و این كه ‏قـرآن هرگـز غفلت نـورزیده، در شگفت‏شدند و خاضعانه اعتراف نمودند كه ‏«ما هذاكلام البشر و انمـا هـو كلام الله عز و جل، هرگز به سخن بشر نمى‏ماند و جز سخن خدانخواهد بود

دوم، آن كه در مقابله قصاص با حیات در آیه، فن‏«طباق‏»به كار رفته، كه جمع بین‏ ضدین و ائتلاف میان متنافرین است، زیرا قصاص-كه نوعى قتل به شمار مى‏رود ضد حیات است، كه در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!

سوم، در عبارت یاد شده، «افعل التفضیل‏»به كار رفته، كه از نظر ادبى دچارمشكل حذف‏«مفضل علیه‏»گردیده و موجب ابهام شده است، زیرا معلوم نیست كه ‏قتل از چه چیزى باز دارنده‏تر مى‏باشد.6 در صورتى كه در آیه این مشكل وجود ندارد، صرفا مانت‏ حیات را در قصاص به عهده گرفته است.

چهارم، از نظر ادبى، آیه قرآن جنبه ایجابى دارد و عبارت یاد شده جنبه نفى، حال آن كه در سخن سنجى عبارت اثباتى برتر از عبارت سلبى است، به ویژه درتدوین مواد قانونى و احكام.

پنجم، آن كه در به كار بردن لفظ‏ «قصاص‏»جنبه عدالت قانونى تداعى مى‏شود كه‏ این قانون از منشا عدالت ‏برخاسته است، در صورتى كه به كار بردن لفظ قتل درعبارت یاد شده آن هم ابتدا و بى‏سابقه، فاقد این خاصیت است.علاوه كه لفظ قتل ‏ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد، بر خلاف به كار بردن لفظ قصاص كه حالت عدالت‏خواهى و انبساط خاطر و تشفى را ایجاب مى‏كند.

جلال الدین سیوطى تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشرى عبارت یاد شده را به شدت نكوهش كرده و از غفلت عرب در ساختن‏ یك چنین جمله پراشكال تعجب كرده است، همان گونه كه خود عرب در موقع نزول ‏آیه قصاص و پى بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله‏اى در همین معنا و این كه‏قرآن هرگز غفلت نورزیده، در شگفت‏شدند و خاضعانه اعتراف نمودند كه‏«ما هذاكلام البشر و انما هو كلام الله عز و جل، هرگز به سخن بشر نمى‏ماند و جز سخن خدانخواهد بود» چنان كه پیش از این گذشت. نمونه‏هایى از این قبیل بسیارند كه به‏ برخى از آن‏ها در«التمهید»اشاره شده است.7

ادامه دارد..

هانیه بازدید : 36 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اعجاز در صوت و آهنگ قرآن

دومین وجه از وجوه مربوط به متن قرآن، آهنگ و صوت دلرباى آن است. قرآن مجید با وجود گستردگى مطالب و تنوّع آن، چنان آواى دلنشینى دارد كه شنیدن آن، هر چند مكرّر، غوغایى در جان و روح آدمى ایجاد مى‏كند كه بى همتا است. از منظر زبان‏شناسان، آوا و طنین واژه‏هاى قرآنى، چنان از تركیب حروف و هجاها و گزینش آن‏ها، فراهم شده كه در شنونده جاذبه بى‏مانند و تأثیر شگفت‏آور دارد. این آهنگ در هیچ نثرى دیده نشده و تاكنون هیچ لحن روحانى و معنوى نتوانسته با قرآن از نظر زیبایى و جاذبه و تحمّل آهنگ‏ها برابرى كند. رافعى در این خصوص مى‏گوید:

گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان، نشاط و معنویت خاصّى را ایجاد مى‏كند و هنگامى كه بر معانى آن نیز آگاهى حاصل شود، تأثیرى فوق‏العاده در درون انسان مى‏آفرید (رافعى، 1393: 188).

سكّاكى، اعجاز صوتى و جاذبه آهنگ آن را از مهم‏ترین شگفتى‏هاى قرآن مى‏داند و آن را نه قابل وصف، بلكه فقط قابل درك مى‏شمرد. (سكاكى، بى‏تا: 221) از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم روایت شده كه قرآن را با صوت بخوانید؛ زیرا صوت، زینت قرآن است. (كلینى، 1388: 2/614)

عبداللّه‏ دراز نیز از عالمان معاصر در كتاب النباءالعظیم، نظرات جدیده فى‏القرآن، در این وجه، دقّت بیشترى كرده و معتقد است: وقتى به قرائت قرآن كه با ترتیب و تجوید خوانده مى‏شود، گوش جان مى‏دهى، در خود لذّتى عجیب را مى‏یابى كه از هیچ كلام دیگرى، چنین حالتى براى تو ایجاد نمى‏شود؛ زیبایى و موسیقى كه در شعر و نثر نیست و در آن ملالتى یافت نمى‏شود و این همان زیبایى نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتّى براى غیر اعراب نیز محسوس است. (عبداللّه‏ دراز، 1390: 102)

سیّد قطب نیز در كتاب التصویر الفنى فى‏القرآن، به زوایاى اعجاز صوتى پرداخته و آن را بى‏مانند و از ویژگى‏هاى نظم و اسلوب آن دانسته و معتقد است: موسیقى داخلى قرآن كه قابل درك است، نه قابل شرح، از بافت الفاظ و تركیب جمله‏هاى قرآن به دست آمده و قرآن گرچه شعر نیست، وزنى دارد كه داراى جاذبه است، و گرچه اسلوب موسیقى قرآن در سوره‏ها تفاوت دارد مطمئنیم كه از نظامى خاصّ بهره‏مند است.

مهم‏ترین وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگى آن شده، محتوا و معارف متعالى آن است
هانیه بازدید : 27 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اعجاز در معارف بلند قرآن

سومین وجه از وجوه اعجاز قرآن، معارف بلند و بى‏بدیل آن است كه از پیامبر امّى رسید. شاید بتوان گفت: مهم‏ترین وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگى آن شده، محتوا و معارف متعالى آن است؛ معارفى كه در هیچ كتابى، حتى كتاب مقدّس(خویى، 1401: 50 ـ 55) به این وسعت و این‏چنین متقن دیده نشده است؛ معارفى كه ویژگى اتقان و خردپذیرى دارد و مطابق با سرشت و فطرت انسانى و در گستره وسیع، نظامند و منطقى و نه مكانمند و زمانمند، بلكه بر مدار هدایت انسان و جهل‏ستیزى شكل گرفته است و هر كس در آن مى‏نگرد، بى‏تردید بر آسمانى بودن آن مُهر تأیید مى‏گذارد؛ زیرا هر بشرى گر چه تیزهوش و نابغه باشد، در صورتى كه اثرى مكتوب از خود بر جاى گذارد، عمر اثر به درازاى عمر خودش نخواهد بود و پس از حداكثر، یك قرن، مورد خرده‏گیرى و نقد واقع مى‏شود و این فقط قرآن است كه پس از حدود پانزده قرن، همچنان با صلابت و استوارى مى‏درخشد و بین همه كتاب‏هاى تدوین شده، درخشان و منوّر، استوار و ماندگار، براى رشد و تعالى بشر معجزه بى‏همتا شده است.

هانیه بازدید : 70 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

تغییر خطاب در قرآن:

از جمله ویژگى‏هاى بلاغى قرآن، تغییر خطاب یا التفات در آیات است كه كلام از حالتى به حالت دیگر، و از جهتى به جهت دیگر، تغییر مى‏یابد و جولان در سخن به‏شمار مى‏رود.

سكاكى بر آن است كه التفات در زبان عربى، فراوان و سبب نشاط سامع مى‏شود (سكاكى، بى‏تا: 95). ابن ابى الاصبع، التفات را از ویژگى‏هاى بلاغى قرآن برشمرده و به نقل از ابن‏المعتز آورده كه التفات، عبارت از انصراف متكلّم از سخن درباره غایب، به سخن درباره مخاطب یا انصراف از متكلّم به خطاب یا انصراف از خطاب به غیبت است (ابن ابى الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات از خطاب به غیبت در آیه شریفه:

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِی الْفُلْكِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا. او كسى است كه شما را در خشكى و دریا سیر مى‏دهد تا این كه در كشتى قرار مى‏گیرید و بادهاى موافق، آن‏ها را حركت مى‏دهند و خوشحال مى‏شوند. (یونس (10): 22)

در این آیه، از مخاطب «یسیركم» به غایب «كنتم»، التفات شده؛ زیرا خداوند، حال مشركان را هنگامى كه دچار طوفان مى‏شوند، به صورت عبرت براى دیگران بیان مى‏كند؛ بدین سبب آنها را غایب فرض كرده و بسا فرض غایب بودن آن‏ها به‏جهت تحقیر آن‏ها است. گویى خدا نخست آن‏ها را به‏حضور مى‏پذیرد؛ ولى سپس آن‏ها را از خود دور مى‏كند. (طبرسى، 1365: 5/174)

وجوه بیانى كه به اختصار به جلوه‏هاى آن اشاره، و پرده كوتاهى از رخ آن‏ها بركشیده شد، قرآن را معجزه كرده؛ به ویژه براى بلیغان و سخنوران و هنرمندان علم بیان، و مناسب است كه در دیگر وجوه بیانى قرآن، مانند تشبیهات، استعارات، كنایات، تجنیس، طباق، استطراد، حسن تضمین، مساوات، اشاره، ارداف، تمثیل، توشیح، احتراس، مواریه، تسهیم، استخدام، مماثله، تسجیع، تهذیب، تذییل، حقیقت و مجاز، ادماج، اتّساع و ... به كتاب بدیع القرآن از ابن ابى‏الاصبع و ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، الرسالة الثانیة فى اعجاز القرآن از رمانى و سرالفصاحه از خفاجى و معترك الاقران از سیوطى و البرهان فى علوم القرآن از زركشى و الاعجاز البیانى از بنت شاطى، مراجعه شود.

لازم است این نكته را نیز یادآورى كنیم كه اعجاز بیانى، یكى از وجوه اعجاز قرآن است كه البتّه دریافت مستقیم آن براى هنرمندان وجوه ادبى و بیانى، ملموس‏تر است. آیت‏اللّه‏ خویى در این خصوص مى‏گوید:

حال آن كه روشن شد قرآن، معجزه الاهى در بلاغت و اسلوب آن است، بدان كه اعجاز آن منحصر به آن نیست؛ بلكه قرآن، معجزه ربانى و برهان صدق بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از جهات گوناگون است. (خویى، 1401: 45)

علاّمه طباطبایى نیز مى‏گوید: اگر اعجاز قرآن، فقط بلاغت آن باشد، با توجّه به این كه غیر عرب از آن آشنایى ندارد، تحدّى غیرعرب، بى معنا خواهد بود؛ در حالى كه دعوت به تحدّى، عام است (طباطبایى، 1393: ذیل آیه 13 هود).

به دلیل آیه «لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ» (اسراء (17): 88).

هانیه بازدید : 26 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

اسلوب خاصّ قرآن:

آشنایان با متن قرآن مى‏دانند كه اسلوب قرآن نیز مطابق اسلوب‏هاى عربى رایج نیست؛ بلكه نظمى نو، در آن به‏كار رفته است كه نه نثرى مانند آن یافت مى‏شود و نه شعرى؛ اسلوبى كه محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعى قافیه و پساوندهاى شعر و نثر برخوردار، ولى بى‏همتا است.

قرآن، آسمانى و كلام الاهى است؛ امّا از نوع و صنف كلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انسانى به شمار مى‏رود؛ ولى نظمى عجیب و بدیع دارد؛ نظمى كه نه پیشینه‏اى دارد و نه پسینه‏اى، و عقل‏ها را متحیّر و دل‏ها را به‏سوى خود جذب مى‏كند. ساختار عبارت‏ها و جمله‏ها در آن، از نظر ایجاز و اطناب و مساواة(2) همراه با آهنگ‏ گیراى آن، تحسین بلیغان را سبب شده و بى‏بدیل بودن آن را ثابت كرده است؛ چنان كه رمانى مى‏گوید:

قرآن نقض عادت نموده و كلامى آورده كه در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نمى‏گنجد؛ زیرا قرآن طریقه‏اى جدید آورده كه در آن از وزن و شعر نیز بهره برده است.

روشن است كه اسلوب خاصّ قرآن، فقط بر پایه الفاظ آن‏ها نیست تا گفته شود: عالى‏ترین تركیب‏هاى لفظى و عباراتى، یكى بیش نیست؛ بلكه افزون بر چینش الفاظ، به معانى رسا و كاملى نیز مربوط مى‏شود كه مى‏تواند یك موضوع را با شكل‏هاى متفاوت با اهداف گوناگون، به قالب الفاظ در آورد و آن‏ها را معجزه كند.

علاّمه طباطبایى در این خصوص مى‏فرماید: در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است.

 1. احاطه بر زبان و واژه‏ها؛

 2. قدرت بیان كه همان مهارت در سخنورى است

 3. قدرت فكر و لطافت ذوق كه سبب مى‏شود اگر گوینده معارف بلندى دارد، آن‏ها را در قالبى زیبا ترسیم كند؛ وگرنه كلام او جاذبه نخواهد داشت (طباطبایى، 1393: 1/70).

روشن است كه توانایى بر مرحله اوّل یعنى احاطه بر لغات و زبان، باعث اعجاز كلام نمى‏شود؛ بلكه قدرت بیان و ذهن لطیف هم لازم دارد. همو مى‏گوید:

صرف این كه واژه‏ها و زبان‏ها ساخته و قریحه آدمى است، باعث نمى‏شود كه كلام معجزه آسا، محال باشد و این گفته، مانند كلام كسى است كه مى‏گوید: آهنگرى كه سازنده شمشیر است، مى‏باید شجاع‏تر از كسى باشد كه آن را به‏كار مى‏برد (همان: 72)؛

از این رو، بلاغت كامل، به ذهن لطیف و آگاه نیز متّكى است كه چنین امرى براى همگان مقدور نیست و فقط در اختیار خداوند است كه در قرآن تجلّى یافته، و آن را معجزه كرده است.

از جمله ویژگى‏هاى بلاغى قرآن، تغییر خطاب یا التفات در آیات است كه كلام از حالتى به حالت دیگر، و از جهتى به جهت دیگر، تغییر مى‏یابد و جولان در سخن به‏شمار مى‏رود

تعداد صفحات : 16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    قرآن در زندگی چقدر تاثیر میتواند داشته باشد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 152
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 540
  • بازدید کلی : 18,034